تصور کنید ده سال بعد من یک بابا باشم
یک شب که یه اسم مثلاآتوسا زنم رفته است ماموریت
می خواهم برای پسرم (مثلاً کیان) قصه بگویم تا بخوابد
اصلا هم حوصله ندارم و خیلی هم عجله دارم
می خواهم بچه زود بخوابد که بروم پای کامپیوتروبلاگ رو بروزکنم ...
.::. مشاهده در ادامه مطلب .::.
- بیا پسرم . بیا اینجا دراز بکش بابایی برات غصه بگم خوابت ببره
- باشه
- یکی بود یکی نبود ...
- بابا ؟ یکی بود یکی نبود ینی چی ؟
- یعنی یکی بود اما یکی دیگه نبود
- یعنی چی ؟
- یعنی دو نفر بودن یکیشون بوده یکیشون ولی نبوده
- اسمشون چی بوده ؟
- پسرم این یه شعره ... اصلا معنی نداره ... اول قصه ها اینو میگن
- خب ...
- یکی بود یکی نبود ... غیر از خدای مهربون هیشکی نبود ... یه پسری بود به اسم آقا کیان
- بابایی ؟ اگه غیر از خدا هیشکی نبود پس کیان کی بود ؟
- پسرم اینم شعره ... غیر از خدا هم خیلی ها بودن ...
- خب ...
- یه پسری بود به اسم کیان که اسم باباش امیر بود . اسم مامانش هم آتوسا
مامان کیان رفته بود ماموریت و باباش می خواست براش قصه بگه
- بابایی ؟ مگه مامان ها هم میرن ماموریت ؟
- نه پسرم معمولا باباها میرن ماموریت
- پس چرا مامان رفته ماموریت ؟
- نرفته پسرم ... مامانت رو باید به یه بهونه ای می فرستادیم یه جایی تا من و تو تنها بشیم
- خب می گفتی رفته آرایشگاه مثلن
- آرایشگاه که روزا میرن ... الان شبه ... باید یه جایی بره که من شب برات قصه بگم
- خب بگو رفته خونه بابا بزرگ
- خونه بابا بزرگت که نزدیکه ... باید یه جایی رفته باشه که دور باشه و شب بر نگرده
- برای چی شب بر نگرده ؟ مگه می خوای چیکار کنی ؟
- کاری نمی خوام بکنم ... می خوام قصه بگم تو بخوابی
- من بخوابم تو هم می خوابی ؟
- نه می خوام برم پست بنویسم
- می خوای پست بنویسی یا بری چت کنی ؟
- به تو ربطی نداره ... هر کاری بخوام می کنم ... حالا می کپی یا نه ؟
- می کپی یعنی چی ؟
- یعنی لالا می کنی
- من خوابم نمیاد می خوام ببینم چیکار می کنی
- تو بیخود می کنی
- بابا ؟ حرف بی تربیتی زدی ؟
- ببخشید پسرم من خوابم میاد .. تو هم داری اذیت می کنی
- باشه بقیه اش رو بگو
- مامان کیان رفته بود ماموریت
- بابایی !مامان کجا رفته بود ماموریت ؟
- نمی دونم ... یه جای دور که شب بر نمی گشت
- بابایی یه زنگ به مامان می زنی ؟ دلم براش تنگ شد
- پسرم ! مامانت که راس راستکی نرفته ماموریت ... اون اتاق داره فیلم می بینه
- خب بگو بیاد اینجا من ببینمش
- کیان جان ! دارم وبلاگ آپدیت میکنم ... اگه مامانت بیاد که نمی تونم
- داری بروز میکنی یا برای من قصه میگی ؟
- دارم یه پستی می نویسم که در مورد قصه گفتن برای توئه
- یعنی همه اینا کلک بود که پست بنویسی ؟ نمی خوای برای من قصه بگی ؟
- چرا می خوام برات قصه بگم بعد از اون قصه ٬یه پست بنویسم بچه ها بخونن
- یعنی داری برای من پست می نویسی ؟
- آره پسرم ...
- عکسمم میذاری ؟
- آره پسرم عکستم میذارم
- میشه الان عکسمو بذاری ببینم ؟
- الان که عکستو ندارم ؟
- چرا ؟
- چون دوربین ندارم
- با موبایلت بنداز
- موبایلم شارژ نداره
- با موبایل مامان آتوسا بنداز
- مامانت که نیست . مثلن رفته ماموریت
-مامان که داره اون اتاق فیلم می بینه . گوشیشم اینجاست ... یه عکس ازم بگیر بابا
- آخه ...
- آخه چی ؟
- اخه پسرم تو که وجود خارجی نداری
- وجود خارجی ینی چی بابا ؟
- یعنی تو وجود نداری ... هنوز به دنیا نیومدی که من ازت عکس بندازم
- یعنی چی ؟
- یعنی تو واقعی نیستی ... تخیلی هستی
- پس این حرفایی که می زدم الکی بود ؟
- آره پسرم از خودم درآوردم
- یعنی من هنوز بدنیا نیومدم ؟
- آره پسرم ... تو هنوز به دنیا نیومدی
- یعنی تو بابای من نیستی ؟
- نه پسرم
- پس بابای من کیه ؟
- تو اصلن بابا نداری از زیر بته عمل اومدی
- مگه از زیر بته هم میشه ؟ مگه مامان باباها با هم دیگه چیز نمی کنن ؟
- کیان ! میشه خفه شی ؟ کلافه ام کردی
- اصلا تو با این اخلاق گندت همون بهتر که بابا نشی ... خب سوالامو جواب بده
- نمی خوام جواب بدم
- تو اصلا لیاقت پدر بودن نداری
- به تو ربطی نداره ... اصلا می دونی چیه ؟ من سوژه نداشتم واسه پست امشب . الکی تو رو آوردم که یه پست بنویسم . اصلا هم از بچه خوشم نمیاد ... هیچ وقتم نمی خوام بچه بیارم
حالا هم یا قصه منو گوش می کنی یا می زنم این پست رو پاک می کنم
- باشه ... بقیه اش رو بگو
- حوصله ندارم ... خوابم میاد ...
- بیچاره مامانم چی میکشه از دستت
- فضولیش به تو نیومده ... پایین رفتیم دوغ بود ... بالا رفتیم ماست بود ... قصه ما راست بود
قصه ما به سر رسید ... کلاغه به خونه اش نرسید ... حالا بگیر بخواب
- بابا ؟
- چیه ؟
- اسم کلاغه چی بود ؟
- کدوم کلاغه ؟
- همین که به خونه اش نرسید
- نمی دونم . اسمش یادم نمیاد
- خونشون کجاست ؟
- خونه کی ؟
- کلاغه
- واسه چی می خوای ؟
- می خوام برم ببینم شاید الان به خونه اش رسیده باشه
-
- چرا گریه می کنی بابا ؟
- ول کن کیان ... خوابم میاد
- می خوای برات یه قصه بگم بخوابی ؟
- یعنی من غلط بکنم دیگه برات پست بنویسم ...
- یکی بود یکی دیگه هم بود ...
غیر از خدا خیلی دیگه بود ... یه بابایی بود اسمش امیر بود ...
یه زن داشت اسمش آتوسا بود ...
یه پسر داشت اسمش آقا کیان بود